روزگارم بی تو یعنی ظلمت و بی دادها
چوبه ی دار است می سازم سر شمشاد ها

تو بخواهی من برایت می روم تا پای دار
تا بفهمی زنده اند این روز ها فرهاد ها

تا چه حدی سر زدی از عهد و پیمانت بگو
نازنین، دیگر گذشته دوره ی جلاد ها

من پر از تاب و تبم از من نگاهت را نگیر
تا بفهمی حمله کرده سمت من مرداد ها

عشق جنجال است، اما طعم شیرین می‌دهد
مثل گریان بودن بی وقفه در نوزاد ها

من دخیلی بسته ام امشب به چشم سبز تو
تا بگیری دست من را سر تر از فولاد ها

مثل گریان بودن بی وقفه در نوزاد ها میلادفرحمند

بی ,سر ,ها ,نوزاد ,بفهمی ,گریان ,بی وقفه ,بودن بی ,گریان بودن ,وقفه در ,در نوزاد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زبان خارجه دانش پژوهان تحقیقات بازاریابی niloorayanehgo donyamag1 markazkharidcom poonehctplus ققنوس بی بال در اوج آسمان mohammadsabz gjmgjm