اشعار میلاد فرحمند



روزگارم بی تو یعنی ظلمت و بی دادها
چوبه ی دار است می سازم سر شمشاد ها

تو بخواهی من برایت می روم تا پای دار
تا بفهمی زنده اند این روز ها فرهاد ها

تا چه حدی سر زدی از عهد و پیمانت بگو
نازنین، دیگر گذشته دوره ی جلاد ها

من پر از تاب و تبم از من نگاهت را نگیر
تا بفهمی حمله کرده سمت من مرداد ها

عشق جنجال است، اما طعم شیرین می‌دهد
مثل گریان بودن بی وقفه در نوزاد ها

من دخیلی بسته ام امشب به چشم سبز تو
تا بگیری دست من را سر تر از فولاد ها


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شراب شیراز دختر فلانی Dream big پرسش مهر 99-98 فناوری اطلاعات و ارتباطات تیک پاتوق fanosrayanehl مرجع خدمات اينترنتي ایران farasotabiatr mobileandtablets